گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - عصر لویی
فصل نهم
.II- دیگجوش مذهبی


آیا چارلز به دین پایبند بود زندگی او مبین همان وضعی است که ما در بسیاری از فرانسویان آن زمان مییابیم، که مانند ملحدان میزیستند و همچون کاتولیکها میمردند; این کار ظاهرا بهترین طریقه کامیابی در دو جهان، و شکل بسیار بهتری از “ شرط بندی “ پاسکال بود. برنت میگفت : “حس مذهبی او چندان ضعیف بود که حتی به اندازه یک ریاکار هم تظاهر نمیکرد، بلکه در دعاها و آیینهای مقدس با رفتار لاابالی خود به همه نشان میداد که چقدر کم به این مسائل علاقه مند است.” در مجلس وعظی، واعظ به لردی که در میان جماعت مومنان چرت میزد گفت :”سرور من، سرور من، شما آنقدر بلند خرخر میکنید که شاه را بیدار خواهید کرد.” سنت اورمون، که چارلز را خوب میشناخت، او را خداشناس وصف میکرد یعنی کسی که به وجود قادر متعالی کم و بیش غیر متشخص اعتراف میکرد و بقیه اعتقادات مذهبی را “شعر محبوب مردم” مینامید، و ارل آو باکینگم و مارکوئس آو هالیفاکس در این موضوع با سنت اورمون همرای بودند. برنت میگوید:”او به خود میگفت که خدا ناشناس نیست، اما نمیتواند فکر کند که خدا کسی را به خاطر مختصر گریزهای لذت آمیز بدبخت خواهد کرد.” چارلز، هابز مادهگرا را به دوستی خود خوشامد گفت و او را در برابر عالمین الاهیی که ، به سبب ارتداد، خواستار تعقیب وی بودند حمایت کرد. ولتر فکر میکرد که “بیتفاوتی شاه نسبت به تمام مباحثات ]مذهبی[، که معمولا موجب افتراق مردم میشود، کوچکترین کمکی به آسوده سلطنت کردن او نکرد است.” شاید او شکاک بود، شکاکی متمایل به مذهب کاتولیک ; یعنی با شک کردن درباره الاهیات، مذهب کاتولیک را به خاطر مراسم پرآب و تاب، پیوند با هنر، مدارا با تمایلات جسمانی، و پشتیبانی از سلطنت ترجیح میداد.
شاید او فراموش کرده بود که “ اتحادیه کاتولیک “ و برخی از آبای یسوعی شاه کشی را مباح کرده بودند. او به خاطر میآورد که کاتولیکهای انگلستان به سود پدرش جنگیده بودند; که یک سوم نجبایی که به خاطر چارلز اول مرده بودند کاتولیک بودند; که کاتولیکهای ایرلند در وفاداری به استوارتها استوار بودند; و یک دولت کاتولیک او را در تبعید طولانیش حمایت کرده بود. روح معمولا مهربان او وی را مایل میساخت که تخفیفی در قانون ضد کاتولیکی انگلستان، که به عقیده هلم “بسیار سخت و در بعضی موارد خونبار بودند”، به وجود آورد. او در خاطره پروتستانهای انگلستان از توطئه باروت(1605)، ترس از تفتیش افکار، یا تابعیت از کلیسای رم با آنان سهیم نبود. از گرایش آشکار برادر و ولیعهد موقت خود به آیین کاتولیک رنجشی حاصل نکرد.
ما از گرایش او در بستر مرگ چنین قضاوت میکنیم که اگر از لحاظ سیاسی امکان داشت، او نیز به مذهب کاتولیک پیوسته بود. بدین گونه، همچون سیاستمداری دوست داشتنی، آیین انگلیکان را پذیرفت و حمایت کرد.

کلیسای انگلیکان به پدر او، که به خاطر دفاع از آن مرده بود، وفادار بود، در حکومت کرامول رنج برده و برای باز گرداندن او به سلطنت کوشیده بود. چارلز این موضوع را به عنوان یک اصل مسلم پذیرفت که یکی از مذاهب باید به منزله عامل تعلیم و تربیت و نظم اجتماعی مورد تایید ویاری کشور باشد. او از لحاظ مشروطیت از پیرایشگری متوحش بود; به علاوه، پیرایشگران شانس بسیار ضعیفی برای حکومت کردن داشتند، و بسیار سختگیر و نامحبوب بودند. او نمیتوانست فراموش کند که پرسبیتریان پدرش را زندانی کرده، و پیرایشگران او را اعدام، و خود وی را مجبور کرده بودند که آیینشان را بپذیرد و برای گناهان پدرش معذرت بخواهد. او بر عمل پارلمنت مجمع در باز گرداندن آن عده از روحانیان انگلیکان که از طرف رژیم جمهوری از مناصب و عواید خود محروم شده بودند به حوزه های مذهبی خود صحه گذاشت. مع هذا به صاحبان وجدانهای آرامش طلب آزادی وعده کرده و گفته بود که هیچ کس نباید به علت اختلاف مذهبی صلح آمیز مورد آزار قرار گیرد. در اکتبر 1660 پیشنهاد کرد که تمام فرقه های مذهبی مورد رواداری مذهبی عام قرار گیرند و حتی قانونهای ضد کاتولیک تخفیف یابند، اما پرسبیتریان و پیرایشگران، که از این رواداری میترسیدند، در رد این پیشنهاد با انگلیکانها همدست شدند. برای آتشی دادن پرسبیتریان و انگلیکانها، چارلز سازشی را در مورد لیتورژی، و همچنین یک نظام اسقفی محدود را که در آن پرسبیتریان انتخابی معاون و مشاور اسقفان باشند، پیشنهاد کرد.
پارلمنت این پیشنهاد را رد کرد.”کنفرانس ساووا”، که از دوازده اسقف و دوازده روحانی پرسبیتری تشکیل شده بود(1661)، به شاه گزارش داد که “آنها نمی توانند باهم موافقت کنند.” این یک فرصت از دست رفته بود، زیرا اکثریت قریب به اتفاق اعضای پارلمنت جدید با انگلیکان بود. پارلمنت با تاسیس مجدد نظام اسقفی در اسکاتلند و ایرلند زخمهای کهن را تازه کرد; دادگاه های کلیسایی را برای تنبیه “کفر گویی” و عدم پرداخت عشریه به کلیسای انگلیکان از نو برقرار ساخت; کتاب دعای عمومی انگلیکان را برای عموم انگلیسیان اجباری کرد; و با قانونی به نام “قانون سازمانهای صنفی “ (20نوامبر1661) تمام کسانی را که آیینهای مقدس طبق مراسم انگلیکان قبل از انتخابات درباره آنان اجرا نشده بور از مشاغل دولتی محروم کرد; و با”قانون وحدت “ (19مه 1662) از تمام روحانیان و معلمان خواست که برای عدم مقاومت در برابر شاه سوگند یاد کنند و موافقت خود را با “کتاب دعای عمومی “ اعلام نمایند. روحانیانی که این شرایط را رد میکردند میبایست مناصب کلیسایی خود را تا 24 اوت ترک کنند. در حدود هزار دویست نفر از قبول این شرایط امتناع کردند و طرد شدند. این کسان و هشتصد تنی که قبلا به انگلیکانهای باز گشته به مقام جای سپرده بودند، با عده زیادی از مقتدایان خود، به مجموعه رو به وسعت “فرقه ها” یا”ناسازگاران” افزوده شدند; و سرانجام بزور موجب تصویب قانون رواداری مذهبی سال 1689شدند.

چارلز کوشید تا”قانون وحدت” اصلاح کند، و به این منظور از پارلمنت تقاضا کرد که او را واگذارند تا آن کشیشانی را که تنها اعتراضشان به پوشیدن ردای روحانی یا استعمال صلیب به هنگام تعمید بود از سلب در آمد کلیسایی معاف سازد; مجلس اعیان با این تقاضا موافقت کرد، اما مجلس عوام آن را نپذیرفت . چارلز بر آن شد تا با تاخیر انداختن آن قانون به مدت سه ماه، از شرت ضربت بکاهد; اما این کوشش نیز عقیم ماند. در 26 دسامبر 1662 اعلامیهای صادر کرد که در آن قصد خود را دایر بر بخشودن اشخاص آرامش طلبی که وجدانشان آنان را از یاد کردن سوگند لازم منع میکرد اعلام داشت; اما پارلمنت این پیشنهاد را با عدم اعتماد تلقی کرد و آن را، به این عنوان که متضمن قدرت شاه برای “معاف کردن “کسان از اطاعت قانون است، رد نمود. چارلز با آزاد ساختن کویکرها محبوس (22اوت 1662) و تایید رواداری مذهبی در منشورهایی که به رود آیلند و کارولینا اعطا و در دستورهای خود به فرمانداران ژامائیک و ویرجینیا ابلاغ کرده بود احساسات خود را آشکار ساخت. پارلمنت احساس کرد که چنین رواداریی نباید در انگلستان وجود داشته باشد. برای پایان دادن به “صومعه های کوچک “ کویکرز، آن مجامع را “جلسه هایی با شرکت بیش از پنج نفر علاوه بر اعضای یک خانواده “ تعریف کرد، و در 1662مقرر داشت که هرکس در چنین اجتماعی حضور یابد، برای بار اول یا پنج پوند جریمه پردازد یا سه ماه زندانی شود; برای بار دوم ده پوند جریمه یا شش ماه زندان; و برای بار سوم به مهاجرنشینها تبعید گردد. خاطیانی که نمی توانستند مخارج انتقال خود را به مهاجرنشینها بپردازند میبایست پنج سال به عنوان کارگر قراردادی کار کنند و محکومانی که پیش از انقضای دوره محکومیت فرار میکردند یا به انگلستان باز میگشتند میبایست اعدام شوند. در 1664این اقدامات پرسبیتریان و استقلالیان را نیز شامل شد. “قانون پنج مایل”، مصوب 1665، کشیشهای سوگند ناخورده را از سکونت در هر نقطه نزدیکتر از پنج مایلی هر شهر یا تعلیم در هر مدر سه عمومی یا خصوصی منع میکرد. این قوانین را مجموعه قوانین کلرندن خواندند، زیرا به وسیله وزیر اعظم شاه علیه امیال صریح شاه اجرا شدند. چارلز این قوانین خشن را پذیرفت، زیرا که از پارلمنت پول میخواست، اما هرگز کلرندن را نبخشود و احترام به اسقفانی را که بزودی، پس از بازگشت به مقام خود، آن چنان در کینه کشی سخت و در امور خیریه ضعیف بودند ترک کرد. چارلز چنین نتیجه گرفت که “نه آیین پرسبیتری مذهب رادمردان است و نه آیین انگلیکان راه و رسم یک فرد مسیحی .” کلیسای انگلیکان، با تشخیص وابستگی خود به سلطنت، به طریقی مثبت تر از همیشه حق الاهی پادشاهان را، و نیز گناه روح کش مقاومت در برابر یک حکومت شاهی استوار را، بار دیگر تایید کرد. کتاب سر را برت فیلمر پدر شاهی، یا تاکید ... قدرت طبیعی پادشاهان در 1680، بیست و هفت سال پس از مرگ نویسندهاش، به چاپ رسید و مایه اصلی دفاع از آن آیین شد. در “داوری و فرمان “ چاپ آکسفرد(1683) روحانیان عمده کلیسای انگلیکان آن را “کذب

گمراه کننده، ناپرهیزگارانه، و حتی آلوده به ارتداد و کفرآمیز دانستند” و گفتند به همین جهت عقیده به اینکه “اختیار حکومت از مردم ناشی میشود;اگر حکمرانان قانونی ستمگر شوند، حق حکومت را از دست دهند; و شاه باید حق را فقط با دو رکن دیگر (مجلسین عوام و اعیان) هماهنگ سازد” جنایتی بزرگ است. در آن کتاب چنین افزوده شده بود که “اطاعت برده وار نشان و خصلت کلیسای انگلستان است .” دو سال بعد که جیمز دوم کوشید تا انگلستان را کاتولیک کند، این آیین ناراحت کننده از کار درآمد. روحانیان باز بر سر کار آمده انگلیکان، علی رغم خوی ناروادار خود، خصال قابل تحسینی داشتند. این گروه عرصه وسیعی از عقاید مربوط به الاهیات را در میان اعضای خود پذیرفته بودند; از “لادیها” (بعدا کلیساییان بلند پایه نامیده شدند) که به آیین و نیایش کاتولیک نزدیک شده بودند، تا بلندنظران که به یک الاهیات آزاد منشانه اعتقاد داشتند و بیشتر بر عنصر اخلاق تاکید مینهادند تا عنصر آیین در مسیحیت، ایذاهای مذهب را ناروا میدانستند و در آشتی دادن پیرایشگران، پرسبیتریان، و انگلیکانها میکوشیدند. چارلز این “مردان بلند نظر” را حمایت میکرد و اختصار نسبی وعظ آنها را میستود. بزرگترین این عالمان الا هی لیبرال جان تیلتسن بود که چارلز او را کشیش خاص خود ساخت، و ویلیام سوم او را به سمت اسقف اعظم کنتربری منصوب کرد(1691); او “مردی بود پاکیزه فکر و خوشخو” که، با حرارتی یکسان، با سلطه پاپ، خدا ناشناسی، و ایذاهای مذهبی مخالف بود و جسارت آن را داشت که مسیحیت را بر اساس تعقل قرار دهد. او گفت :”بهترین گواه ما برای بر خطا دانستن کسی این است که اعلام او را علیه عقل بشنویم و بدان وسیله اذعان کنیم به اینکه عقل بر ضد اوست.” روحانیان فرودست تر انگلیکان یا”کشیشان بخش “اکنون رفته رفته به خادمان روحانی خاوندان محلی و حتی خانهای روستایی بدل میشدند و تقریبا به وضع مردم عامی تنزل میکردند،1 اما در شهرها و حوزه های بهتر بسیاری از روحانیان خود را چنان با دانش و شایستگی ادبی شاخص میساختند که بعدا مایه بهترین تاریخنویسی در اروپا شدند. به طور کلی یک روح مدارای عقیدتی به کلیسای انگلیکان غالب شد که در میان “ناسازگاران “، که اذیت و آزارشان دگماتیسم را تشدید میکرد، وجود نداشت. پیرایشگران اکنون نه تنها از آزارهای سیاسی در زحمت بودند، بلکه از یک تحقیر اجتماعی نیز رنج میبردند که در آن هدف اهانت کسانی بودند که، بر اثر سست خویی، در رژیم پیرایشگر به زحمت افتاده بودند. پیرایشگران گردش چرخ زمان را به شجاعت تحمل میکردند; برخی از آنان به امریکا مهاجرت کردند و بسیاری سوگندهای لازم را یاد کردند. فرهیختهترین شخصیت آنها ریچارد بکستر بود; مردی معتدل و معقول، با تمایل به پذیرفتن هر گونه سازشی که

1. این موضوع به نحوی اغراقآمیز در یک بخش مشهور از “تاریخ انگلستان” تالیف مکولی (قسمت I صص 253-255) آمده است. نیز رجوع شود به “تاریخ انگلستان در قرن هجدهم”، تالیف لکی (قسمت I، صص 75-79).

الاهیات آتشینش را مختل نکند ; گر چه تا آخرین دم به مرام پیرایشگر وفادار بود، اعدام چارلز اول و استبداد کرامول را محکوم میکرد و با بازگشت خاندان استوارت موافق بود; پس از 1662از وعظ کردن ممنوع، و کرارا برای نقض آن ممنوعیت دستگیر شد; از روشنفکرترین پیرایشگران بود، با این حال سوزاندن ساحرگان در سیلم (واقع در ایالت ماساچوست ) را ستود و درباره خدای خود به وجهی میاندیشید که حتی مولک جبار را دوستداشتنی به نظر میآورد. چه کسانی نجات یافته هستند بکستر به این سوال چنین پاسخ میداد:”قسمت کوچکی از بشر گمراه شده که خداوند از ازل این آسایش را برایشان مقدر کرده است.” او در وعظهای خود از شکنجه های جهنم، که “افروزنده اصلی آن خود یزدان است”، سخن میگفت و متذکر میشد که “ ... زجر لعنت شدگان باید به غایت شدید باشد،زیرا که آنها نشانه قهر خدایند. خشم وحشتناک است، اما در انتقام گذشت وجود ندارد.” روابط جنسی را، جز با یک جفت مشروع به قصد فرزند آوردن، منع میکرد; و اگر این محدودیت مستلزم خویشتنداری پرهیزگارانه هم میبود، برای توفیق در آن حمام آب سرد و غذای گیاهی را توصیه میکرد تا تمایل جنسی را تسکین دهند. وقتی که ما او را در هفتاد سالگیش (1685) میبینیم که به سبب ادای چند کلمه علیه ادعاهای انگلیکان در برابر یک قاضی بیرحم به نام جفریز به محاکمه ایستاده است، الاهیات او را میبخشاییم; ازا و فرصت دفاع یا توضیح را سلب و حکم کردند که 500مارک بپردازد یا تا پرداخت تمام آن مبلغ در زندان بماند. او پس از هجده ماه از زندان آزاد شد،اما هرگز سلامت خود را باز نیافت. کویکرها به سبب امتناع از سوگند خوردن، یا اجتناب از حضور در مراسم کلیسای انگلیکان، و با تشکیل اجتماعات غیر قانونی متحمل توقیف و مصادره اموال میشدند. در 1662 بیش از 4200 تن آنان در زندانهای انگلستان بودند. “برخی از آنان طوری در تنگنای زندان متراکم بودند که جا برای نشستن همه شان نبود. ... حتی کاه هم به آنها نمی دادند که از آن برای خود بستر بسازند; غالبا غذا را از ایشان دریغ میداشتند.” صبر و پایداری آنان سر انجام پیروزشان کرد; ایذای مذهبی در عمل، اگر نه به موجب قانون، کاهش یافت . در 1672 چارلز هزار و دویست تن آنان را آزاد کرد; و در 1682 برادرش جیمز، دیوک آو یورک، به رابرت بارکلی کویکر اسکاتلندی، ویلیام پن، و برخی از همگنان آنان امتیاز نامهای برای استفاده از منابع ایالت ایست جرزی (جرزی خاوری)امریکا داد.
پن پسر دریاسالار ویلیام پن بود که ژامائیک را برای انگلستان تصرف کرده بود. وقتی که آن پسر دوازدهساله شد، دچار مراحل مختلف هیجان مذهبی گشت که طی آن “ناگهان چنان احساس آرامش باطنی و ... جلال ظاهری در اطاق کرد که چندین بار گفت مهر الوهیت و نامیرایی را بر خود دیده” و معتقد شده است به اینکه “خدا هست و روح انسان قابلیت بهره مند شدن از ارتباط با خدا را دارد.” در دانشگاه آکسفرد به سبب امتناع از مراسم مذهبی انگلیکان جریمه

شد و از آن اخراج گشت (1661). پس از بازگشت نزد پدر، به سبب ایمان صریحش به آیین کویکر تازیانه خورد و از خانه رانده شد. پدر، پشیمان، او را به فرانسه فرستاد تا “نشاط پاریسی “ را بیاموزد; شاید در آنجا بود که او برخی از آداب درباری خود را تحصیل کرد. در 1666 خود را چنان با گناه سازش داده بود که در ایرلند به خدمت ارتش در آمد، اما یک سال بعد در یک انجمن کویکر در کورک شرکت کرد دوباره حمیت یافت، سربازی را که با سوالات بیجای خود جدا مزاحم او شده بود از آنجا بیرون کرد، و دستگیر شد. از زندان خود نامهای به رئیس دادگاه مانستر نوشت و برقراری آزادی عبادت را از او استدعا کرد. پس از بازگشت به انگلستان، پلهای پشت سر خود را ویران کرد، واعظ کویکر گشت، و چندین بار دستگیر شد. محاکمه او در 1669 نقشی در تاریخ حقوق انگلستان ایفا کرد. هیئت منصفه وی را تبرئه کرد; قاضی اعضای هیئت منصفه را به علت نافرمانی جریمه و زندانی کرد; آن اعضا به “دادگاه شکایات عمومی “ استیناف دادند و آن دادگاه به اتفاق آرا نظر داد که آنها بر خلاف قانون دستگیر شدهاند، و حق و قدرت هیئتهای منصفه در انگلستان را احقاق کردند. مع هذا، پن، به علت برنداشتن کلاه خود در دادگاه، زندانی شد. برای حضور بر بستر مرگ پدر مرخص شد(1670) و ثروتی از او به ارث برد که مشتمل بود بر 1500 پوند عایدی در سال و 16,000 پوند طلب پدرش از چارلز دوم. دوباره به سبب وعظ کردن به زندان افتاد و در آنجا فصیحترین دفاع خود را از رواداری مذهبی نوشت (1671).اسم رساله او چنین بود: دعوای بزرگ آزادی وجدان. در یکی از آزادیهایی که بین دو دوره زندانی شدن برایش حاصل شده بود، با زن ثروتمندی ازدواج کرد و سهمی از املاک نیمی از ناحیهای را که اکنون نیوجرزی نامیده شود خرید. برای آن مهاجرنشین در سال 1677یک قانون اساسی نوشت که رواداری مذهبی، محاکمه به وسیله هیئت منصفه، و برقراری حکومت مردم را تامین میکرد; اما اختیار از دست او خارج شد و تمام مواد آن قانون اساسی اجرا نشدند.
در1677 پن، جورج فاکس، رابرت بارکلی، و جورج کیث از دریای مانش گذشتند تا آیین کویکر را در قاره اروپا تبلیغ کنند. برخی از کسانی که در کیرشهایم به دست پن به آن آیین گرویده بودند جرمنتاون را در پنسیلوانیا احداث کردند و جزو نخستین کسانی بودند که بردهداری را برای مسیحیان خطا شمردند. پن پس از بازگشت به انگلستان، در منع کویکرها از پیوستن به کسانی که قصد تعقیب کاتولیکها را به جرم شرکت در “ توطئه پاپی “ داشتند پیشقدم شد. خطابه او به نام خطاب به همه فرقه های پروتستان (1679) توسل نیرومندی بود برای رواداری کامل مذهبی. در 1681 شاه پیشنهاد او را مبنی بر صرف نظر کردن از طلب خود در ازای ملکی که ما اکنون آن را ایالت پنسیلوانیا مینامیم پذیرفت. او نام سیلوانیا را برای آن ملک وسیع و پر جنگل پیشنهاد کرد; چارلز دوم نام پن را نیز، به یادبود دریاسالار پن، بر آن افزود. حکومت آن ناحیه، گرچه به فرجام تابع شاه بود، دموکراتیک بود; مناسبات مهاجران

با هندیشمردگان دوستانه و عادلانه بود و آزادی مذهب به وسیله ساکنان ناحیه، که بیشترشان کویکر بودند، برقرار شد. پن مدت دو سال در آنجا زحمت کشید و بعد(1684) چون شنید که ایذای شدید فرقهاش بار دیگر در انگلستان آغاز شده است، به لندن بازگشت. یک سال بعد دوستش دیوک آو یورک، با عنوان جیمز دوم، به سلطنت رسید و پن در حکومت نفوذ زیادی به هم زد. ما بار دیگر به او خواهیم پرداخت. مقاومت منفی کویکرز در برابر آزار و اذیت، قویترین نیرویی بود که رواداری مذهبی را در آن عصر ناروادار موجب شد. یکی از مخالفان کلیسای رسمی انگلستان تخمین زد که بین 1660 و 1688، در حدود شصت هزار تن به سبب ناسازگاری دستگیر شدند و پنج هزار نفر آنها در زندان مردند. ناروادار بودن پارلمنت از بیعفتی رایج در دربار و تماشاخانه ها بدتر بود. یکی از تاریخنویسان، که خود تا حدی سازنده تاریخ نیز بود، چنین گفت: “ در این دوره فشار و شدت، شاه تقریبا تنها منادی تجدد و ترحم بود. ... در تمام مدت سلطنتش، همواره برای تامین رواداری مذهبی میکوشید.” در 1669، وقتی که سه تن به موجب یک قانون قدیمی الیزابتی به جرم حاضر نشدن در مراسم مذهبی انگلیکان به پرداخت مبلغ هنگفتی به خزانه شاه محکوم شدند، چارلز جریمه های آنان را بخشید و گفت که از آن پس خواهان اجرای آن قانون نیست; “قضاوت او این بود که هیچ کس نباید به سبب عقاید مذهبی خود رنج بیند.” اگر برای این تصور نبود که او میخواهد ناتوانیهای کاتولیکها را مرتفع کند، عده زیادتری از انگلیسیان با او موافقت میکردند; انگلستان هنوز از سلطه پاپ، تفتیش افکار اسپانیا، و حکومت کشیشان آن قدر میترسید که پرسبیتریان و پیرایشگران ترجیح میدادند روش عبادتشان غیر قانونی شناخته شود تا رسم مذهب کاتولیک در انگلستان رواج یابد. کاتولیکهای انگلستان در آن هنگام تقریبا پنج درصد جمعیت آن کشور را تشکیل دادند.
کاتولیکها از لحاظ سیاسی ناتوان بودند، اما ملکه کاتولیک بود و برادر شاه چندان کوششی برای پنهان نگاه داشتن گرایش خود به آن مذهب (1668) نمی کرد. در آن زمان 266 یسوعی در انگلستان میزیستند که یک تن آنان پسر حرامزاده چارلز بود. اینان، علی رغم سختگیرترین قوانین، خرده خرده با اطمینان در جوامع نمایان میشدند. مدارس کاتولیکی به طور خصوصی در خانه ها تاسیس میشدند. انگلستان از این وضع ناراحت بود.
هرساله پروتستانها به تظاهرات ضد پاپ دست میزدند; شبیه های پاپ و کاردینالها را به سمیثفیلد میبردند و در آنجا آتش میزدند. آنها گای فاکس را فراموش نکرده بودند، اما کاتولیکها امیدوارانه انتظار میکشیدند. حال در هر لحظه ممکن بود یک تن کاتولیک شاه شود.